سکونت در هم
مفهوم دیگری که در توضیح یگانگی تثلیث بسیار مهم است و بسیاری از الاهید انان امروزی بدان توسل می جویند ، مفهوم در هم تنیدگی یا سکونت در هم perichoreisis است . این مفهوم از یوحنا ۱۰:۱۴ – ۱۱ اخذ شده که در آن مسیح می گوید : « آیا باور نداری که من در پدرم و پدر در من است ؟ سخنانی که من به شما می گویم از خودم نیست ، بلکه پدری که در من ساکن است اوست که کارهای خود را به انجام می رساند . این سخن مرا باور کنید که من در پدرم و پدر در من است . سه شخص تثلیث در یکدیگر سکونت و حضور متقابل دارند و همین سبب می شود که جدایی ناپذیر باشند و واقعیتی یگانه را تشکیل دهند . به این حضور و سکونت در هم نه امری ایسنا با استاتیک ، بلکه پویا یا دینامیک است . از همین رو بسیاری آن را به رقص تشبیه کرده اند . پدر در پسر سکونت دارد و پسر نیز در پدر ، و آنها هر دو در روح ساکنند و روح در آنها ، البته در عالم موجودات مادی و متناهی چنین چیزی قابل تصور نیست . من نمی توانم در این اتاق باشم و این اتاق هم در من . ولی در تثلیث چنین است و رمز یگانگی آن نیز همین است.
این سکونت در هم ” به گونه ای است که تمایز اشخاص از میان نمی رود . اساس لازمه این سکونت متقابل ، وجود تمایز میان سه شخص است . به دیگر سخن ، پدر و پسر هرگز در هم حل نمی شوند ، به گونه ای که هویت شخصی آنها از میان برود یا با هم مخلوط گردد . پدر در عین حال که در پسر سکونت دارد ، پدر باقی می ماند و پسر در عین حال که در پدر سکونت دارد ، پسر باقی می ماند . با وجود این ، هر یک از آنها به هویت دیگری شکل می دهد و هویتش از دیگری شکل می پذیرد . با اینکه پدر پسر نیست ، پدر بودنش به پسر و رابطه با او وابسته است . با اینکه پسر پدر نیست ، پسر بودنش به پدر و رابطه با او وابسته است . پدر نمی تواند بدون پسر ، پدر باشد ، و پسر نمی تواند بدون پدر ، پسر باشد . به همین گونه نیز پدر و پسر در روح سکونت دارند و روح در پدر و پسر.
تثلیث و سکونت در هم
مفهوم ” سکونت در هم ” یا ” درهم تنیدگی ” سه شخص تثلیث بر ابعادی چند از آموزه تثلیث روشنایی می افکند . نخست اینکه نشان می دهد چرا هر یک از سه شخص تثلیث فقط ثلثی از خدا نیستند ، بلکه چنانکه کتاب مقدس می گوید ، تمامی پری الوهیت در هر یک از آنها ساکن است .. علت آن است که در هر یک از سه شخص تثلیث ، دو شخص دیگر نیز حضور دارند و از همین رو در عین تمایز ، جدایی ناپذیرند . از همین روست که مسیحیان می توانند بگویند عیسی صد درصد خداست ، نه فقط سی درصد با پنجاه درصد .
دوم اینکه ، همین در هم تنیدگی سه شخص است که سبب می شود خدا به اصطلاح بسیط یا تقسیم ناپذیر باشد . معمولا در مباحث فلسفی درباره ذات یگانه خدا ، که به طور سنتی در چارچوب فلسفه ارسطویی صورت می گیرد ، خدا بسیط یا ساده تلقی می گردد . البته الاهیات مسیحی خود را مکلف به پیروی از ارسطو و شاگردانش نمی داند . اگر ارسطو چیزی بگوید که با مکاشفه خدا از خودش سازگار نباشد ، بدا به حال ارسطو ! اگر بسیط بودن خدا به گونه ای تعبیر شود که با وجود سه شخص در ذات واحد الاهی در تناقص قرار گیرد ، چاره ای جز نفی و انکار آن نخواهیم داشت . ولی اگر بسیط بودن را به تقسیم ناپذیری ذات خدا تعبیر کنیم ، آموزه در هم تنیدگی بر آن صحه می گذارد و آن را در ارتباط با تثلیث تبیین می کند . ذات خدا با وجود سه شخص تثلیث تقسیم ناپذیر است ، زیرا در هر یک از این سه ، دو شخص دیگر حضور دارند . بنابراین ، ذات خدا را نمی توان به سه بخش تقسیم کرد و هر بخش را به یکی از سه شخص اختصاص داد ، زیرا در هر یک از این سه بخش ، دو بخش دیگر نیز حضور دارند .
سوم اینکه ، نه تنها در همه افعال خدا ، سه شخص تثلیث در اتحاد با هم عمل می کنند و هر که در همه افعال خدا سهیم و شریکند ، بلکه در افعال هر یک از سه شخص تثلیث ، دو شخص دیگر نیز حضور فعال دارند . برای مثال ، پسر می تواند بگوید که هر آنچه می کند ، در عین حال عمل پدر و عمل روح است که در او ساکنند .
تثلیث و سکونت در هم
به طور کلی ، مفهوم درهم تنیدگی بیانگر این حقیقت است که سه شخص تثلیث کاملا به روی هم گشوده و پذیرای یکدیگرند . محبت سه شخص تثلیث به هم تا آن حد است که نه تنها میان آنها رابطه ای بسیار نزدیک برقرار است بلکه آنها به اصطلاح به ” درون “هم راه دارند . رابطه سه شخص تثلیث با هم ، نه صرفا رابطه ای بیرونی بلکه رابطه ای درونی است . آنها از درون به هم مربوطند . پدر از درون به حیات و هویت پسر شکل می دهد و پسر از درون به حیات و هویت پدر ، و روح القدس این ارتباط درونی را امکان پذیر می سازد .
روح القدس
یکی دیگر از عوامل مهم یگانگی در تثلیث ، شخصیت و کار روح القدس است . عهد جدید به صراحت به ” رفاقت روح ” اشاره می کند ( دوم قرنتیان ۱۴:۱۳ ) . به واقع می توان روح القدس را روح رفاقت نامید این با آنچه در تمام کتاب مقدس درباره کار روح می خوانیم ، مطابقت دارد . روح القدس در تمام کتاب مقدس روح پیوند و ارتباط است . او در عهد عتیق خدا را به خلقت و به قوم خود مربوط می سازد . و در عهد جدید میان پسر و پدر ، پسر و مؤمنان ، پدر و مؤمنان ، و مؤمنان با یکدیگر پیوند و رفاقت برقرار می کند .
بر همین اساس ، از دیرباز به روح القدس به عنوان روح پیوند و ارتباط میان پدر و پسر نگریسته شده است . چنانکه دیدیم ، آگوستین روح القدس را محبت موجود میان پدر و پسر می داند . به اعتقاد او پدر ” محب ” ( محبت کننده است ، پسر ” محبوب ” ، که محبت پدر را به سوی او بازمی تاباند ، و روح ، خود ” محبت ” که از ازل تا ابد میان آن دو جاری است . از آگوستین خرده گرفته اند که او با این تعبیر خود ، شخصیت روح القدس را نفی کرده است ، زیرا محبت موجود میان دو شخص ، خود از شخصیت برخوردار نیست . از همین رو در مدل آگوستین ، میان روح و دو شخص دیگر تثلیث رابطه شخصی از نوع رابطه ” من و تو ” نمی تواند برقرار باشد .
تثلیث و سکونت در هم
در جهت رفع این مشکل می توان به نکاتی چند توجه کرد . نخست اینکه هر چند محبت موجود میان اشخاص انسانی و محدود ، از شخصیت برخوردار نیست ، این لزوما در مورد خدا صدق نمی کند . محبت خدا می تواند شخصیتمند باشد . دوم اینکه چنانکه در بحثمان پیرامون مفهوم شخص و کاربرد آن در مورد پدر ، پسر و روح اشاره کردیم ، هر یک از سه شخص تثلیث منحصر به فرد هستند . این منحصر به فرد بودن در مورد کیفیت خاص شخصیت هر یک از آنها نیز صادق است . از همین رو ، برخی از الاهبدانان تأکید می کنند که واژه ” شخص ” در مورد هر یک از سه شخص تثلیث به معنای اندک متفاوت با دو شخص دیگر به کار می رود .
برای مثال ، در هیچ قسمت از کتاب مقدس نیامده که پدر روح القدس را محبت می کند ، چنانکه پسر را محبت می کند . این بدان معنا نیست که پدر ، پسر را بیش از روح القدس محبت می کند . بلکه کیفیت شخصیت روح القدس به گونه ای است که سبب می شود او از جایگاه و کارکردی متفاوت در جریان محبت الاهی برخوردار باشد و در رابطه ای از نوع متفاوت با پدر و پسر قرار بگیرد . روح القدس اساسا روح رفاقت است . کیفیت شخصیت او به گونه ای است که او همیشه میان اشخاص دیگر پیوند و رفاقت برقرار می کند . خدای کتاب مقدس نه تنها خود در رابطه ای پر محبت با شخص و اشخاص دیگر به سر می برد ، بلکه او خدایی است که اشخاص دیگر را نیز به هم می پیوندد ، و این ریشه در خود تثلیث دارد . خدا در به شخص پدر ، پسر و روح ، هم ” محب ” است ، هم ” محبوب ” و هم ” محبت ” پیونددهنده آن دو .
تثلیث و سکونت در هم
ابعاد مختلف رابطه خدا با مخلوقات نیز ریشه در همین سه نوع رابطه موجود در ذات خود خدا دارد . خدا در رابطه با جهان مخلوق نیز هم ” محب ” است ، هم ” محبوب ” و هم ” محبت ” پیونددهنده مخلوقات به خدا و به یکدیگر اگر خدا در ذات خود چنین نبود ، امکان وجود چنین رابطه ای میان او و مخلوقات نیز وجود نمی داشت .
سوم اینکه حتی در روابط بشری نیز می توان قیاسهایی برای جایگاه و نقش روح القدس به عنوان عامل ارتباط میان پدر و پسر یافت . هربرت موهلن و تام اسمیل در بسط آراء ریچارډ سنت ویکتور ، تثلیث را با خانواده قیاس کرده اند و برای روح القدس نقشی مشابه فرزندان قائل شده اند . چنانکه محبت زن و شوهر به هم در تولد و وجود فرزندان تبلور و تجسم عینی و شخصی می یابد و فرزندان نه تنها محصول و نتیجه محبت آن دو ، بلکه عامل تحکیم آنند ، روح القدس نیز تبلور شخصی محبت موجود میان پدر و پسر است و آن دو را به هم پیوند می دهد.
مناقشه بر سر صدور روح
یکی از بزرگترین مناقشات عقیدتی کلیسا بر سر موضوع صدور روح رخ داد که به جدایی میان کلیسای شرق و کلیسای غرب منجر گردید . در متن اعتقادنامه نیقیه در خصوص موضوع صدور روح آمده بود که روح از پدر صادر می گردد . » ولی آگوستین بر این اعتقاد بود که روح از پدر ” و از پسر ” صادر می شود . تحت تأثیر آگوستین کلیسای غرب احتمالا در شورای تولدوا به سال ۵۸۹ عبارت ” و از پسر ” را به من اعتقادنامه نبقیه افزود . این کار با اعتراض شدید کلیسای شرق روبرو شد و کار چنان بالا گرفت که میان کلیسای شرق و کلیسای غرب جدایی افتاد . این مناقشه که بر سر چگونگی صدور روح در گرفت در تاریخ به مناقشه فیلیوک ( که در لاتین یعنی ” و از پسر ” ) معروف شد .
دو طرف این مناقشه هر یک دلایل خود را بر حقانیت نظر خویش می آورند . کلیسای شرق بر آن است که اعتقاد به صدور روح ” از پدر و از پسر ” به وجود دو سر منشاء در الوهیت می انجامد که این به معنای انکار شخصیت ، جایگاه و نقش ویژه پدر به عنوان یگانه سر منشاء الوهیت است . به علاوه ، این دیدگاه به تنزل جایگاه روح القدس در تثلیث منتهی می شود و سبب می گردد که روح القدس مادون پسر قرار گیرد ، چرا که پدر و پسر هر دو از نقش سرمنشاء در قبال روح برخوردارند ، حال آنکه روح اساسا از چنین نقشی در الوهیت برخوردار نیست . به اعتقاد کلیسای شرق ، این سبب شده است که روح القدس در کلیسای غرب مورد کم توجهی قرار گیرد . بسیاری از الأهیدانان معاصر غربی نیز به این کم توجهی اذعان دارند ، هر چند علل دیگری نیز برای آن قائلند .
تثلیث و سکونت در هم
از طرف دیگر ، کلیسای غرب بر آن است که در عهد جدید شواهدی چند برای اعتقاد به صدور روح از پسر نیز وجود دارد . برای مثال ، در انجیل یوحنا میخوانیم که خود پسر ، روح القدس را از نزد پدر بر کلیسا می فرستد ( یوحنا ۲۶:۱۵ ) و یا اینکه مسیح قیام کرده روح را بر شاگردان می دمد ( یوحنا ۲۲:۲۰ ) . همچنین در کتاب اعمال می بینیم که مسیح از دست راست پدر روح القدس را بر کلیسا افاضه می کند ( اعمال ۳۳ : ۲ ) . به علاوه ، به اعتقاد کلیسای غرب ، این نظر که صدور روح از پدر ، مجزا و مستقل از پسر صورت می گیرد با شهادت تمام عهد جدید مبنی بر اینکه کار روح مبتنی بر کار پسر است و او را جلال می دهد ، نمی خواند . نیز استقلال روح از پسر می تواند به این اعتقاد نادرست منجر شود که امکان برقراری نوعی رابطه عرفانی با خدا جدا از مسیح وجود دارد . از این گذشته ، اعتقاد به اینکه روح ، چنانکه دیدیم ، پدر و پسر را در رابطه ای متقابل به هم می پیوندد ، مستلزم آن است که روح هم از پدر و هم از پسر صادر شود .
به نظر می رسد در هر دو دیدگاه عناصری از حقیقت یافت می شود . در چند دهه اخیر ، تلاشهایی چند از سوی الأهیدانان هر دو جناح برای نزدیک کردن شرق و غرب در این خصوص انجام شده است . از یک سو ، کلیسای شرق بر حق است که سرمنشاء غایی و نهایی روح ، پدر است . حتی در قسمتهایی که پسر روح را می فرستد ، تصریح شده است که او را ” از نزد پدر ” می فرستد و یا از پدر دریافت کرده بر کلیسا افاضه می کند .. از سوی دیگر ، کلیسای غرب درست می گوید که پسر نیز در صدور روح نقش دارد و این صدور در استقلال کامل از پسر صورت نمی گیرد . ولی نقش پسر نقش واسطه است . پدر روح را به واسطه یا از طریق پسر می فرستد . بر این اساس ، بسیاری بر آنند که به جای و از پسر ” ( فیلبوک ) باید گفت و به واسطه پسر ” .
تثلیث و سکونت در هم
ولی این تمام مشکل را حل نمی کند زیرا کما کان نوعی عدم توازن میان پسر و روح وجود دارد . پسر به نوعی در صدور روح شرکت دارد ، حال آنکه روح از چنین جایگاه و عملکردی بر خوردار نیست . تنی چند از الاهیدانان در جهت رفع این مشکل به این حقیقت توجه کرده اند که هر چند پس از رستاخیز مسیح ، روح از جانب او بر کلیسا افاضه می شود و در کلیسا عمل می کند ، پیش از رستاخیز ، تمام زندگی و خدمات مسبح از تولد تا رستاخیز با قدرت و هدایت روح انجام می شود . این حاکی از حقیقتی مهم در ذات خداست که در طول تاریخ بحث درباره تثلیث تا حد زیادی مورد غفلت واقع شده است . اگر افاضه روح بر کلیسا به واسطه پسر صادر میشود زندگی و خدمت عیسی به قوت روح نیز باید بر این حقیقت جاودانی دلالت داشته باشد که پسر از پدر ولی به واسطه روح مولود میشود .چنانکه پسر در صدور روح از پدر نقش دارد ، روح نیز در تولد پسر از پدر دخیل است . از این چشم انداز ، توازن کامل میان پسر و روح برقرار است .
تثلیث و سکونت در هم
بدین ترتیب ، صدور روح و تولد پسر نه به لحاظ زمانی بر هم تقدم دارند و نه به لحاظ منطقی ، بلکه کاملا هم عرض اند . در حقیقت ، این دو فعل جاودانی از همان خصلت در هم تنیدگی الوهیت برخوردارند . تولد پسر ، در همان صدور روح انجام می شود ، و صدور روح ، در همان تولد پسر ، پدر در محبتی که همان روح باشد ، پسر را تولید می کند ، و پسر نیز در محبتی که همان روح باشد ، محبت پدر را پاسخ می گوید . به علاوه ، هر چند جایگاه و کارکرد خاص پدر به عنوان سر منشاء غایی محفوظ است هویت او به عنوان پدر بر تولد پسر و صدور روح متکی است . بدون تولد پسر و صدور روح ، پدر نمی تواند پدر باشد ، بنابراین سه شخص تثلیث در توازنی کامل به هم وابسته و پیوسته اند . و در عین حال ، هر یک از جایگاه و نقش منحصر به فرد خویش برخوردارند .
برگرفته از کتاب تثلیث
نویسنده : دکتر مهرداد فاتحی